امروز: پنجشنبه 6 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

مفهوم مارکسیستی

مفهوم مارکسیستیدسته: حقوق
بازدید: 54 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 40 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 43

در ساختار قشربندی اجتماعی نظرات متعددی پیرامون طبقه وجود دارد كه با دقت در این نظریات می توان آن را به دو نوع كلی تعریف تقسیم بندی نمود 1) مفهوم ماركسیستی طبقه پیش از ماركس، بسیاری از اندیشمندان براین باور بودند كه نابرابری های دسته های اجتماعی عامل اصلی تضادها وتعارضات سیاسی هستند براین اساس در یك مفهوم وسیع و با نگاه كلی تر به موضوع

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

مفهوم مارکسیستی

بسمه تعالی

در ساختار قشربندی اجتماعی نظرات متعددی پیرامون طبقه وجود دارد كه با دقت در این نظریات می توان آن را به دو نوع كلی تعریف تقسیم بندی نمود

1)     مفهوم ماركسیستی طبقه

پیش از ماركس، بسیاری از اندیشمندان براین باور بودند كه نابرابری های دسته های اجتماعی عامل اصلی تضادها وتعارضات سیاسی هستند.

براین اساس در یك مفهوم وسیع و با نگاه كلی تر به موضوع دسته های اجتماعی نابرابر همان طبقات اجتماعی بودند كه بعدها مبارزات طبقاتی را عامل اصلی وتنها عامل تعارضات سیاسی معرفی نمود وهمین نظریه باعث شد تا مفهوم طبقه براساس نظریه ماركس شكل بگیرد.

اگر چه هیچ یك از آثار ماركس تعریف مشخصی از طبقه وجود ندارد و به طور مشخص مبارزه طبقاتی طبقه بورژوازی و ظلم آنان نسبت به طبقه كارگر را بیان می نماید لكن درون مایه این تئوری ها تعریفی از مفهوم طبقه براساس اندیشه های ماركس را به دست می دهد.

فرهنگ كوچك فلسفی وی در چاپ 1955 به تعریفی از لنین در یك جزوه سال 1919 با عنوان (ابتكار بزرگ) از مفهوم طبقه اشاره می نماید:

«طبقات به گروههای وسیع انسانی اطلاق می شود كه برحسب مكانی كه در یك نظام تاریخی معین در تولید اجتماعی اشغال كرده اند برحسب ارتباط آنها با وسایل تولید اجتماعی اشغال كرده اند بر حسب ارتباط آنها با وسایل تولید (كه غالبا به وسیله قانون تبثبت و پایدار شده ) براساس نقش كه درسازمانی اجتماعی كار !! ولذا به واسطه وسائل كسب ثروت های اجتماعی وعظمتناشی از آن چهره مشخصی یافته اند. طبقات گروه های انسانی هستند كه یكی از آنها می تواند كار آن دیگری را به سبب اختلاف مكانی در یك نظام مشخص اقتصاد اجتماعی اشغال كرده است تملیك كند[1].

البته با دقت در تعریف فوق مشخص می گردد كه تعریف جامعی نیست لكن براساس اندیشه های ماركس برداشت خوبی انجام شده و تعریفی نسبتا منطبق با اندیشه وی ارائه داده است.

براساس نظریه ماركس طبقات براساس وضعیتشان نسبت به وسایل تولید تعریفی می شوند فرهنگ كوچك فلسفی وی در چاپ 1955 به تعریفی از لنین در یك جزوه سال 1919 با عنوان (ابتكار بزرگ) از مفهوم طبقه اشاره می نماید: «طبقات به گروههای وسیع انسانی اطلاق می شود كه بر حسب مكانی كه در یك نظام تاریخی معین در تولید اجتماعی اشغال كرده اند برحسب ارتباط آنها با وسایل تولید ( كه غالبا به وسیله قانون تثبیت وپایدار شده) براساس نقشی كه در سازمان اجتماعی كار!! و لذا به واسطه وسائل كسب ثروت های اجتماعی و عظمت ناشی از آن چهره مشخصی یافته اند. طبقات گروه های انسانی هستند كه یكی از آنها میتواند كار آن دیگری را به سبب اختلاف مكانی در یك نظام مشخص اقتصاد اجتماعی اشغال كرده است تملیك كند

اگر چه وسایل تولید در طول تاریخ دچار تغییرات فراوانی شده و این تغییرات منشا اثر در روابط اجتماعی گردیده است. به عقیده ماركس روابط اجتماعی به گونه ای بسیار نزدیك با نیروهای تولید وابستگی دارند انسانها با به دست آوردن نیروهای جدید تولیدی شیوه تولید ونحوه تحصیل معاش خود را تغییر می دهند و كلیه روابط اجتماعی خود را دگرگون می سازد. آسیاب دستی جامعه ای با تیولداران وآسیاب بخاری جامعه ای با سرمایه داری صنعتی به دست می دهد[2] (كارل ماركس،فقر فلسفه 1847) لذا به نظر می رسد تمایز طبقات زائیده قرار گرفتن نیروهای تولیدی در ارتباط با نوعی از روابط اجتماعی است.ماركس گرایان معتقدند كه انسان در آغاز دارای نوعی كمونسیم ابتدایی بوده كه هم وسایل واموال جنبه مالكیت دسته جمعی داشته است واساسا مالكیت خصوصی وجود نداشته اس تو به همین خاطر طبقات اجتماعی نیز نبوده است. اما با ایجاد اولین فنون كشاورزی مالكیت خصوصی ابزار تولید شكل گرفت و از آن پس با توسعه تقسیم اجتماعی كار ومالكیت خصوصی وسایل تولیدی طبقات اجتماعی نیز بروز وظهور پیدا كرد.

توسعه مالكیت خصوصی وسایل تولید باعث ایجاد سیستم تقسیم كارگردید كه بر اساس آن دو طبقه متضاد شكل گرفت. یك طبقه مالكیت خصوصی وسایل تولید را داراست و طبقه دیگر نیروی كار را و این تنها سرمایه آن برای ادامه حیات است.

از این نظر به طور طبیعی نیروهای مولد برحسب میزان توسعه فنی ابزار تولید صور گوناگون پیدا میكند ووضع مالكیت آنان تغییر می كند بر همان اساس در دوران مختلف جوامع متفاوتی بوجود می آید. جامعه باستانی ،جامع فئودالی و جامعه سرمایه داری. در هر یك از این رژیم ها ، دو طبقه متضاد در برابر هم قرار دارند.جامعه باستانی شامل طبقات اربارب ومالكین زمنی و برف ها در مقابل آنان، در جوامع سرمایه داری بورژوازی مالك كارخانه و موسسات صنعتی در مقابل كارگر وجود دارد. تمامی جوامع فوق براثر توسعه ابزار تولید رفته رفته جای خود را به دیگری می دهند و نظام های جدید آرام آرام در قالب نظامهای موجود پرورش می یابند. این تغییر و جابه جایی بصورت یكباره وناگهانی نیست بلكه آرام وكند انجام می شود بگونه ای كه نظامهای قدیم در كنار نظامهای جدید رفته رفته كارایی خود را ازدست داده وجایگزین می شوند اما در این رهگذر قطعا اتفاق می افتاد كه چندین سطح طبقه با یكدیگر همزیستی می نمایند. به همین جهت در كنار طبقات اصلی طبقات فرعی وجود دارند كه یا در حال روئیدن هستند مانند بورژوازی در جوامع فئودالی ویادر حال از بین رفتن مانند فئودالها ویا دهقانان در جامعه صنعتی. در هر صورت ماركسیسم هیچگاه وضعیت روشنی از طبقات مزبور ارائه نكرده است.

ماركس گرایان میان طبقات وقشرها فرق قائل هستند وطبقات را مطلقا همگن نمی دانند. همین تقسیمات جزیی در درون یك طبقه است كه از آن قشرهای اجتماعی نام برده می شود. در قشرهای گوناگون یك طبقه واحد منافع مطلقا یكسانی وجود ندارد و به همین جهت در تعارضات طبقاتی عموما طبقات از تعارضات قشرهای مختلف یك طبقه بهره می برند و با دامن زدن به اختلافات موجود تسلط خود را بر طبقه دیگر حفظ می نمایند.

به همین منظور ماركسیسم تعارضهای بین قشرهای یك طبقه كه جنبه ثانوی دارند را از تضادهای طبقاتی كه جنبه اساسی دارد متمایز نموده وباز می شناسد.

2-سایر مفاهیم طبقه

جدای از نگرش ماركسیستی طبقه ، نگرشهای دیگری از طبقات اجتماعی نیز وجود دارد كه در برخی از موارد به گونه ای به هم نزدیك است كه میتوان آن رایكی محسوب نمود و گاهی این نزدیكی به آمیختگی با نگرش ماركسیستی نیز می انجامد. نگرشهای مزبور به مفهوم طبقه از زوایای سطح زندگی ، نوع زندگی و حیثیت می نگرند. هر یك از این نگرش ها تعاریفی از طبقه ارائه می نمایند كه بعضا تفكیك آن با نگرش های دیگر و یا نگرش ماركس به سختی انجام می شود.

الف) تعریف طبقه براساس سطح زندگی

براساس این تعریف جنگ و تضاد بین فقری و ثروتمند با ایجاد  حد و مرز بین آنان بوسیله لایه های عمودی كه برحسب درآمد منظم و مرتب شده اند، طبقه را می سازد. بر این اساس سه طبقه برترین، میانی و زیرین ایجاد می شود كه تفاوتهای آن صرفا براساس درآمد است. البته این تعاریف از مفهوم طبقه به روشنی حد و مرزهای میان طبقات را روشن نمی كند و ماركس نیز دقیقا در خصوص این تعریف موضع دارد. ماركس ذیل درعنوان خانواده مقدس [3] می گوید:

عقل سلیم پرداخت نشده، تمایز میان طبقات را به حجم كیف پول تغییر می دهد. اندازه كیف پول تفاوتی كاملا كمی است كه به آن می توان پیوسته یكی از افراد طبقه ای را علیه فرد دیگر همان طبقه برانگیخت[4].

ماركس بر این باور بود كه ظلم و ستم كه به طبقه كارگر می شود ناشی از سطح زندگی و ی نیست بلكه بدلیل این است مالك خصوصی وسایل تولید اضافه ارزش كارگر را به سود خود ضبط می كند. در هر صورت این نگرش طبقه را براساس سطح زندگی تقسیم می نماید.

ب) تعریف طبقه براساس نوع زندگی

مفهوم طبقه براساس نوع زندگی تعریف دقیقی ندارد و بعضا به لحاظ مفهومی دارای ابهام است ،مجموعه ای از رفتارهای اجتماعی، عادات، رسوم، اخلاق، رفتارها و كردارها اساس و پایه این نوع تعریف را می سازند و این مقوله اجتماعی را از مقوله دیگر متمایز می نمایند.

طبقه دهقان بهترین مثال طبقه از لحاظ نوع زندگی است در این نوع تعریف نسبت طبقه به مالكیت خصوصی، امری فرعی است. زیرا مالكان، كشتكاران ،مباشران، اجاره داران و حتی كارگران كشاورزی نوع زندگی نزدیكی با هم دارند.

در این مفهوم طبقه بحث در آمد اثر چندانی ندارد بلكه خصلت های مشترك و رفتارهای مشابه حسی در افراد ایجاد می كند كه آنان را به هم پیوسته می نماید. به همین جهت دهقانان نه براساس درآمد بلكه براساس آنكه حس می نمایند دهقان هستند و از افراد شهری متفاوت می باشند لذا در یك طبقه قرار دارند. بدین صورت زندگی دهقانی (بعنوان یك طبقه ) ناشی از شرایط كار در زمین است لذا همه آنان كه در زمین كار می كنند در طبقه دهقان می ابشند.

ج) تعریف طبقه براساس حیثیت:

در این تعریف طبقه اساسا با این واقعیت كه اعضای یك جامعه خود می پندارند كه به مقولات متعددی بخش شده اند وهر مقوله به درجات واشكال مختلفی از حیثیت مربوط می شود تعریف می گردد.

جامعه شناسان فراسوی مكتب دوركسیم [5] متاثر از اهمیت «صور ذهنی جمعی» و پدیده های وجدانی در زندگی اجتماعی هستند این تعریف از طبقه را مدنظر قرار داده اند و بر این باورند.

در پی بررسی های گسترده ای كه در خصوص یك شهر نه چندان بزرگ امریكایی كه بنام شهر میانه [6] مشهور گردیده براساس نظر ساكنان این شهر، لویدوارنر [7] و همكارانش توانستند در بخشهای فرعی هر طبقه «طبقه بالا، طبقه میانی و طبقه پایین» یك گروه بالا ویك گروه پایین مشخص نمایند. براساس این پژوهش طبقات بدینگونه تقسیم شوند:

1-طبقه بالای بالا

2-طبقه بالای پایین

3- طبقه میانی بالا

4-طبقه میانی پایین

5-طبقه پایین بالا

6-طبقه پایین پایین

براین اساس این صور ذهنی جمعی است كه طبقه را ایجاد می كند. در حقیقت باور اعضای یك جامعه به اینكه جامعه چه طبقاتی دارد تقسیم بندی جدیدی را براساس حیثیت ایجاد می نمایند.

با توجه به تعریفی كه از مفهوم طبقه در طیف ماركسیستی وغیرماركسیستی ارائه گردید لازم است در بخش های بعدی به مفهوم شناسی طبقه متوسط ،جایگاه آن در قشربندی جوامع نوین وسپس به بررسی ظهور آن در جامعه ایران در سه دوره مشروط قبل از انقلاب وپس از انقلاب اشاراتی داشته باشیم.

مفهوم شناسی طبقه متوسط

اصطلاح طبقه متوسط اولین بار توسط فردی روحانی بنام توماس گیسبورن [8] در سال 1785 بكار برده شد. منظور وی از این اصطلاح طبقه دارای دارایی و نیز انتروپرنورهایی بودند كه مابین ملاكین و كشاورزان و كارگران شهری قرار داشتند. استفاده از این كلمه در طی قرن نوزدهمن نیز رایج بوده وی طی قرن بیستم كم كم این اصطلاح متوجه مشاغل یقه سپیدان گردید كه از حرفه ای هایی مانند پزشكان ،حسابداارن ،وكلا ،اساتید دانشگاه و غیره شروع شده و تا مردمی كه به كارهای معمولی تر و با مهارت كمتری اشتغال داشتند نظری كارمندن جز دفتری ادامه یافت. برخی اوقات نیز این اصطلاح برای مشاغلی كه یر یدی بودند به كار برده میشد. البته مالكین كارخانجات و خود اشتغال ها [9] كمتر زیر پوشش این اصطلاح قرار می گرفتند. این گروهها كه اغلب تحت عنوان طبقه یا اقشار متوسط نام برده می شوند. در قرن اخیر به نسبت افراد شاغل در كل جمعیت در اكثر كشورهای عمده غربی از نظر تعداد دارای افزایش چشم گیری بوده اند. برای مثال در بریتانیا درصد كاركنان غیریدی از 19 درصد در سال 1911 به 47 درصد در سال 1981 افزایش یافت. این افزایش بخصوص شامل كاركنان زن بوده است.

تاسال 1981 از كل كاركنان مشاغل غیریدی در این كشور تقریبا سه پنجم كاركنان زن بودند در حالیكه تنها دو پنجم این كاركنان را مردان تشكیل می دادند. با وجود این تقسیم جنسی دیگری نیز در این میان دیده می شود مثلا اكثر كاركنان تحصیلكرده و حرفه ای مرد هستند در حالیكه زنان مشاغل پایین تر یقه سپیدان را اشغال كرده اند، مشاغلی نظیر منشی گری وماشین نویسی. البته بسیاری از ماركسیتها ادعا می نمایند كه چنین مشاغلی به طور كلی اعم از حرفه ای یا دفتری بی ثبات هستند. بسیاری از نویسندگان ماركسیست ادعا نموده اند كه كلمه ای بنام طبقه متوسط وجودندارد، بلكه فقط یك بخش بینابینی است. قشری كه در نتیجه ناامنی شغل و كم شدن مهارت نیروی كارگر و با بزرگ شدن ادارات ومكانیزه شدن توسط كامپیوتر ها و ربات ها،دست خوش كارگری شدن جایگاه بینابینی خود خواهد شد. ادعا بر این است كه این قشر متوسط مجبور به پذیرش آگاهی طبقاتی كارگری وضع سیاسی او خواهد شد یعنی گرایش بسوی اتحادیه های كارگری ورای دادن به احزاب چپ گرا خواهد داشت. برخی دیگر از نویسندگان ماركیسیت ادعا می نمایند كه بر خلاف چنین اندیشه ای ،نهضت كارگری شدن وجود ندارد،برای مثال پولانزاس معتقد است كه بورژوای های كوچك زیادی بوجود خواهند آمد كه نه فقط توسط وضعیت اقتصادی بلكه به خاطر ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیكی خود،جایگاه طبقاتی متفاوتی هم از طبقه سرمایه دار، هم و از طبقه كارگر دارند. جانسون [10] ادعا می نماید. كه بسیاری از مشاغل وجود دارند كه این ها در زمره طبقه كارگر در نخواهند آمد،زیرا كه قدرت آنها متكی بر دانشی است كه به اسانی نمی توان آنها را براساس تكنولوژی و ابزار صنعتی بررسی نمود.

گوریچ نیز در تئوری خوئد به نام تئوری (حد وسط) عنوان می نماید كه طبقه متوسط از نظر او در رابطه با ابزار تولید و ارزش اضافی قابل تیین نیست.او اشاره میكند كه طبقه متوسط از نظر ماركس خرده بازرگانان خرده كارفرمایان و خرده مالكان است.اما مهندسین، روشنفكران، تحصیلكردگان وكارمندان را براحتی نمی توان در میان كارگزاران بورژوازی و ماموران مراقبت از طبقه كارگر دانست. بنابراین از نظر گوریچ در تضاد و گروه اصلی طرف سومی هم وارد شده كه ملاك تعریف آن مانند ملاكهای دو گروه دیگر نیست.دراینجا گورویچ اشاره می كند كه بعضی از دسته های اجتماعی كه طبقه بندی آنها دشوار است دارای حیثیت های بلند مرتبه ای هستند، در حالیكه هیچ قدرتی نداشته و فاقد هر گونه مالكیت اند، مثل دسته اجتماعی پزشكان این حیثیت بلند مرتبه را گورویچ از طریق پرسش از مردم ومقیاس نشان میدهد. به اعتقاد وی ضمنا درآمد نیز دراینجا مطرح است واین تازه تنها شامل یك گروه اعضای طبقه متوسط است. هم چنین قابل ذكر است كه نویسندگان و بری نیز ادعاهای گوناگونی برای طبقه متوسط دارند.

صرف نظر از تمامی مناقشات كه در خصوص تعریف طبقه متوسط وجود دارد، لازم است در همین جا تعریف نسبتا مشخصی است از طبقه متوسط ارائه نماییم« طبقه متوسط جدید به مجموعه افرادی گفته می شود كه حاصل تحولات اجتماعی و اقتصادی وصنعتی اخیر (به طور مثال تعلیم وتربیت جدید در ایران) بوده ومشخصا در استخدام دستگاه اداری دولتی و یا به امور فرهنگی و ادبی مانند روزنامه نگاری،نویسندگی ،مترجمی وغیره مشغول اند و یا اینكه تحصیلكرده گانی هستند كه آزاد از وظایف دولتی اند مانند پزشكان ووكلا و غیره.»

جایگاه طبقه متوسط در قشربندی جوامع نوین

تاریخ اخیر جوامع سرمایه داری نشان میدهد كه ساختار طبقاتی جامعه به آن سادگی كه ماركس تلقی می كرد نبوده ودر روند تاریخی خود نیز دچار ابهام است.البته ماركس اشاره ای به اقشار میانه صنعتگران و مغازه داران داشته كه طبق پیش بینی او تا حدودی نیز از اندازه آنها كاسته شدهاست ولی در عین حال طبقه متوسط جدیدی از مدیران، حرفه ای وكاركنان غیریدی گسترش یافته است كه نه تنها فضای خالی فوق را پر نموده بلكه از نظر كم وكیف، گسترشی بیش از سایر اقشار و طبقات داشته است. به پنجاه سال آخر تئوری سازی نئوماركسیست ممكن است به عنوان نزول روشنفكرانه از توسعه این تئوری نگریسته شود و در این هیان برخی از نویسندگان و تئوریسین های نئوماركسیست در پی كاهش پیچیدگی وضع طبقات در جوامع نوین، بدنبال ساده كردن تئوری و برخی دیگر دست به پیشنهاد طرح با ساختاری جدید كه جوابگوی طبقه متوسط جددی در جوامع باشد زده اند.

در گروه اول تمایل اصلی بر آن است كه قشر پایین طبقه متوسط جدید را در حال اضمحلال در طبقه كارگران بدانند. برای این دسته آنچه كه اهمیت دارد تملك برسرمایه وابزار تولید است و از آنجایی كه یقه سپیدان به قول آنان كارگران غیریدی سرمایه دیگران را از طریق كارهای غیردستی به كار می اندازند، بنابراین آنان نیز همچون كارگران، سرمایه ای نداشته وفقط كار می كنند. وجود و بروز آنها خصوصیت عقلانی شدن اشكال مختلف تولید است. براساس این استدلال،طبقه كارگر باید توسعه یافته ور در نتیجه قدرت قبلی خود را بازیابد. از طرف دیگر پولانزاس[11]معتقد است كه اكثر اعضای اقشار متوسط جدید خارج از طبقه كارگر قرار دارند، زیرا كه آنها به كارهای غیرتولیدی اشتغال دارند.به اعتقاد پولانزاس اعضای اقشار متوسط نوین، نه در قالب سرمایه داری می گنجند و نه كارگر، بلكه آنها را به طور مستقل باید مورد توجه قرار دارد.

اما ظهور طبقه متوسط جدید برای محقیقنی كه در چارچوب تئوری و بری كاركرده اند كمتر مشكل زا بوده است. در حقیقت مدل طبقاتی كه توسط و برایجاد شد به تكثیر وحتی افزایش اقشار مختلف اشاره دارد ،زیرا كه محور اصلی تئوری طبقاتی و بری با وضعیت بازار تبیین میشود. در این استنباط، مالكین ثروتمند در طبقه برخوردار هستند و این طبقه ای است با قدرت خرید بیشتر از سایرین، ضمنا می تواند ثروت خود را تبدیل به سرمایه نموده و فرصتهای پیشرفت اقتصادی را به اعضای خود اعطا كند.با این حال از نظر وبر كارگران ماهر نیز تحت سیستم سرمایه داری نوین جزو طبقه نسبتا برخوردار هستند. زیرا كه خدماتی كه ارائه می كنند در بازار كار دارای تقاضای زیادی است. بنابراین طبقه متوسط جدید، همچون كارگران ماهر بین طبقه برخوردار سرمایه دار وطبقه محروم كارگران غیره ماهر قرار دارد. در عین حال سیستم قشربندی به واسطه وجود گروههای منزلت پیچیده تر شده است. از نظر و بر طبقه اقتصادی چیزی جز جمعی از افراد كه نسبت به بازار وضع مشابهی دارند نیست و گروه بندی های منزلتی نیز اجتماعی از افراد هستند كه در سبك زندگی مشابهی سهیم بوده و با یكدیگر در یك سطح كنش قرار دارند. البته از نظر و بر حد و مرزهای گروه بندیهای منزلتی گاهی فقط توسط معیارهای اقتصادی تعیین می گردند ولی در عین حال اوادعا می كند كه افتخار منزلتی الزاما نباید با وضعیت طبقاتی ارتباط داشته باشد. مثلا تازه بدوران رسیده ها هیچ وقت بلافاصله در طبقه بالا پذیرفته نمی شود، حتی اگر میزان دارائی آنها ،آنها را دقیقا در طبقه اقتصادی بالاتر قرار دهد. بنابراین بنظر می رسد ك سیستم های طبقاتی و سیستم های منزلتی انواع مستقلی از انواع قشربندی هستند.


این متن فقط قسمتی از مفهوم مارکسیستی می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

برچسب ها : مفهوم مارکسیستی , مارکسیستی , كمونسیم ابتدایی , قشربندی اجتماعی , دانلود مفهوم مارکسیستی , سیستم های طبقاتی , سیستم های منزلتی , قشربندی

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر